هلما ‌خانم یکی یه دونه

قلب هلما خانم

1394/11/1 14:13
نویسنده : مامان عارفه
119 بازدید
اشتراک گذاری

دکتر گفت باید باز شش ماهگی ببریمت،اگه تا اون موقع بسته شده بود که هیچ وگرنه یا باید عمل میشدی و یا قرص میخوردی،بسته شدنش به شرطی بود که رشد کافی کرده باشی،واسه همین من و بابا روی تغذیه ات خیلی حساس بودیم و بالعکس تو هم فوق العاده بد شیر میخوردی.

حتی یکی دو بار بخاطر بی تجربگی من،قندت افتاد و ما اصلا متوجه نمیشدیم،اخه اصلا مثل بقیه بچه ها وقت گرسنگی گریه نمیکردی و من به اشتباه خیال میکردم سیر هستی،بعد که میومدم بالای سرت میفهمیدم قندت افتاده،چشمهاتو باز نمیکردی و دستهاتو نمیتونستی تکون بدی و به اجبار بهت آب قند میدادیم.

واست انواع مختلف شیر خشک رو میگرفتیم اما شما به محض چشیدنش دهنتو باز نمیکردی،اصلا نتونستم بهت شیشه یا پستونک بدم و هر وقت به دکترت میگفتیم میگفت: خیلی عاقل هستی.

تا اینکه شش ماهگی باز بردیمت اکو،وزنت هنوز از بقیه بچه ها کمتر بود،دکتر چکت کرد اما اینبار من دیگه دل بردنتو نداشتم وقرار شد با بابا بری،فقط خدا میدونه که پشت در اتاق به من چی گذشت،تا بیرون اومدنتون فقط ایته الکرسی ورد لبم بود،بابا اومد بیرون گفت:سوراخ قلبت تنگ شده اما کامل بسته نشده باید دوباره یکسالگی بریم اکو،خدایا وقعاااااا بزرگی،شکرت...

پسندها (3)

نظرات (1)

.•♥خواهری بلور ♥•.
7 بهمن 94 2:41
سلام دوست عزیزم خوبید؟ به نیت ،نیت هامون ختم قرآن آسمونی گذاشتیم،خیلی خوشحال می شیم تو حس خوبمون شریک بشید. .. من و بلور منتظرتون هستیم ...
مامان عارفه
پاسخ
سلام عزیزم انشالا حاجتهاتون برآورده بشه